loading...
دیاکو , پورتال فرا جامع
آخرین ارسال های انجمن
admin بازدید : 35 جمعه 18 تیر 1395 نظرات (0)

 

 

داستان های کوتاه  (فقر ) _ (سری18)

 

 

 

 

در ادامه مطلب . . .

 

روزي يك مرد ثروتمند، پسر بچه كوچكش را به يك ده برد تا به او نشان دهد مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند چقدر فقير هستند. آنها يك روز و يك شب را در خانه محقر يك روستايي به سر بردند.
در راه بازگشت و در پايان سفر، مرد از پسرش پرسيد: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
پسر پاسخ داد: «عالي بود پدر!»
پدر پرسيد: «آيا به زندگي آنها توجه كردي؟»
پسر پاسخ داد: «فكر مي كنم!»
پدر پرسيد: «چه چيزي از اين سفر ياد گرفتي؟»
پسر كمي انديشيد و بعد به آرامي گفت: «فهميدم كه ما در خانه يك سگ داريم و آنها چهار تا. ما در حياطمان فانوسهاي تزئيني داريم و آنها ستارگان را دارند. حياط ما به ديوارهايش محدود مي شود اما باغ آنها بي انتهاست!»
در پايان حرفهاي پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه كرد: «متشكرم پدر كه به من نشان دادي ما واقعا چقدر فقير هستيم!»

 

 

DIAKOUدیاکو

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
دیاکو با هدف اطلاع رسانی و بالابردن اطلاعات کاربران اینترنت ، از سال 94 فعالیت خود را آغاز کرده است. امیدواریم در کنار شما بهترین باشیم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 682
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 10
  • آی پی امروز : 104
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 227
  • باردید دیروز : 25
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 252
  • بازدید ماه : 349
  • بازدید سال : 5,096
  • بازدید کلی : 173,512